کد خبر: ۴۶۶۳
۲۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۲

خانه تکانی اشتراکی خانم‌های کوچه شقایق۱۱

اینجا دم عیدی همه کمر همت می‌بندند تا‌جایی‌که می‌توانند عید را روانه خانه همسایه کنند؛ شاید با دید و بازدید، شاید خانه‌تکانی برای او یا بردن قابلمه گرمی از غذا برای ناهار.

خورشید زل زده توی چشمان کوچه شقایق ۱۱ و لچک و ترنج‌های پر از کف شده روی بام خانه، نور را در حباب‌های سفیدشان انعکاس می‌دهند. دو شلنگ از دو منزل بالا آمده است تا فشار آب برای شست‌وشوی فرش همسایه بیشتر باشد و کار‌های دم عیدی همه زود‌تر انجام شود.

مهربانی ساکنان این کوچه، امنیت را به ارمغان آورده است. ساحت کوچه سال‌هاست امن‌ترین و مهربان‌ترین جای دنیا برای همسایگانش است. در این روز‌ها که کوچه و خانه‌ها عطر بهار می‌گیرند، این کوچه مأمن همسایه‌هاست و جای امنی است که همه خانه‌تکانی‌ها را در دل خود جا داده است.

اینجا دم عیدی اگر همسایه‌ای درد و رنجی داشته باشد، همه کمر همت می‌بندند تا‌جایی‌که می‌توانند عید را روانه خانه او هم کنند؛ شاید با دید و بازدید، شاید خانه‌تکانی برای او یا بردن قابلمه گرمی از غذا برای ناهار او و خانواده‌اش. در این کوچه عید به‌معنای واقعی تعبیر می‌شود؛ عید یعنی یاری‌رساندن به یکدیگر در خانه‌تکانی.  

خانه تکانی اشتراکی خانم‌های کوچه شقایق۱۱


مشارکت همسایه‌ها در خانه‌تکانی

ورودمان به کوچه عجین می‌شود با عطر عید و بوی بهار و کلی کار که قرار است رخت نو بر تن کوچه و خانه‌های آن کند. شهربانو‌خانم و افروز‌خانم فرش می‌شویند و سکینه‌خانم ملحفه‌های گل‌گلی سفید را در تشتی از آب و کف چنگ زده‌است. او حالا که همه چرک‌های لباس‌ها زدوده شده است، بند لباس را در عرض کوچه به میخ‌های دیوار‌ها در دو سوی کوچه می‌بندد تا آن‌ها را به آفتاب برساند و به اعتقاد خودش میکروب‌کشی شوند.

همسایه‌های دیگر هم گه‌گداری همین آخر کوچه رخت‌هایشان را روی بند سکینه‌خانم آویزان می‌کنند یا فرش‌هایشان را همین‌جا می‌شویند. اینجا در این موقع از سال که زمستان دارد رنگ می‌بازد، از در و دیوار کوچه پتو و قالیچه‌هایی آویزان‌است که از تمیزی برق می‌زند.

چند نفر از اهالی کوچه می‌گویند سکینه‌خانم که انتهای کوچه ساکن است، با اغلب همسایه‌ها مراوده دارد و بسیار حواسش به امنیت کوچه است. او سفره صلواتی از کربلا آورده است که زمانی که دوره صلوات همسایه‌هاست در خانه همه ازاول تا آخر کوچه می‌چرخد.

سکینه محمدزاده درحالی‌که ملحفه‌های شسته‌شده را روی بند انتهای کوچه پهن می‌کند، می‌گوید: حدود هفده‌سالی می‌شود  که من در این کوچه ساکن هستم. ما هم رسم عید و دید و بازدید بین همسایه‌ها داریم و هم اینکه در چهارشنبه‌سوری در کوچه برای خودمان آتش روشن می‌کنیم تا صمیمیت‌ها بیشتر شود.

اینجا خیلی‌ها در کار‌های دم عیدی و خانه‌تکانی یکدیگر سهیم‌اند. زمانی که من در این محل ساکن شد‌م، این کوچه آب لوله‌کشی نداشت و چشمه‌ای در کوه انتهای کوچه بود که آب شرب اهالی کوچه‌های اطراف را هم تأمین می‌کرد. از همان روز تا امروز که زمستان دارد در رسم خانه‌تکانی‌های جمعی اهالی اینجا رنگ می‌بازد، صمیمیت و امنیت دو‌تکه جدا‌نشدنی این کوچه هستند.

خانه تکانی اشتراکی خانم‌های کوچه شقایق۱۱

 

 بام‌های مشاع همسایه‌ها

خانه‌های کوهپایه‌ای این کوچه اغلب از بام به هم راه دارند. جالب‌تر این است که برخی همسایه‌ها بام را مکان مشاع می‌بینند و یک‌جور‌هایی از امنیت بام‌های یکدیگر هم مراقبت می‌کنند. جایی در آخر کوچه دو شلنگ از دو خانه تا بام کشیده شده‌است تا فرش همسایه دیگری را بشویند.

رسم همسایگی در این کوچه خوب ادا می‌شود. افروز رضایی و شهربانو آدینه‌محمد‌زاده سال‌هاست بیشتر از دو خواهر به درد هم خورده‌اند. بام‌هایشان مشاع است و رسم مهربانی‌شان قد دنیاست. سی‌سال همسایگی آن‌قدر صمیمیتشان را پخته کرده که خانه‌تکانی‌شان نیز با هم است. دو شلنگ کشیده‌اند روی بام خانه افروز‌خانم و هر دو با هم خوش‌وبش می‌کنند و فرش را می‌شویند.

افروز‌خانم می‌گوید: این‌قدر که شهربانو همیشه به درد من خورده است، هیچ‌کسی نتوانسته اندازه او به من محبت کند. اگر خریدی داشته باشم یا مهمانی داشته باشم، به من کمک می‌کند و اگر بیمار باشم، روزی چند بار به من سر می‌زند. تا حالا نشده دعوایمان شود یا اینکه مشکلی با هم پیدا کنیم. من سه فرزند دارم و شهربانو دو فرزند. بچه‌های من بزرگ‌تر از بچه‌های شهربانو هستند و آن‌ها هم با هم صمیمی هستند.

شهربانو سر حرف را می‌گیرد و می‌گوید: برای من نیز همین‌طور است. گل‌افروز این سال‌ها هم برای من  خواهر و هم بهترین همدم بوده است. هر سال خانه‌تکانی‌مان با هم است، من تصادف کرده بودم. سه ماه در بستر افتاده بودم. همه این سه ماه، هر روز صبح قبل از انجام کار‌های خودش، کار‌های من را هم انجام می‌داد. غذا برایم می‌گذاشت و لباس‌هایمان را می‌شست و کار‌های خانه‌ام را انجام می‌داد و بعد می‌رفت سراغ کار‌های خودش.  

 

 سایه خدا بالای سر همه ما

او که با لبخند شیرینی کنج لبانش، خود را کشیک سحرگاهی محله می‌نامد، حرف‌هایش را این‌طور ادامه می‌دهد: من هر‌روز از وقت نماز صبح بیدارم. شب تا صبح هم از پنجره کوچک خانه‌ام حواسم به کوچه است که امنیت برقرار باشد. یک مرتبه چند‌سال پیش همسایه‌ای در این محله ساکن شد که سه پسر داشت.

شاید درست نباشد که این را بگویم، ولی نامی از آن‌ها نمی‌برم. همان زمان‌ها یک روز ساعت‌۵ صبح کوچه را نگاه می‌کردم که دیدم یکی از پسرهایش دور ماشین نانوای محله می‌چرخد. دیدم که در ماشین را باز کرد و ضبط را برداشت و فرار کرد. فردا صبح سراغش رفتم.

گفتم «پسر جان! قربانت شوم، چرا آن ضبط را باز کردی؟» گفتم «او زحمت‌کش و خودش هم مستأجر است و چند بچه دارد.» خلاصه اینکه او را به زبان گرفتم تا رفت و ضبط را پس داد. سایه خدا بالای سر همه ما باشد.

خانه تکانی اشتراکی خانم‌های کوچه شقایق۱۱

 

 از عیادت  تا انجام کار‌های همسایه

یکی از همسایه‌ها که نمی‌خواهد  نامی از او برده شود، می‌گوید اینجا همسایه‌ها آن‌قدر مهربان‌اند که همه‌جوره به داد هم می‌رسند. او می‌گوید: من از شهرستان به این محله آمده‌ام. همسایه‌هایمان آن‌قدر مهربان‌اند که اگر گرفتاری مالی داشته باشم، به‌راحتی می‌توانم به همسایه دیوار‌به‌دیوارم بگویم.

خیلی از کار‌هایی که خواهرت هم برای تو انجام نمی‌دهد، این همسایه‌ها انجام می‌دهند. شهربانو‌خانم بار‌ها مهربانی‌های بسیاری به من کرده است. زمانی‌که فرزندانم را به دنیا آوردم، خودم می‌ترسیدم که استحمامشان کنم و او می‌آمد در منزل من و آن‌ها را حمام می‌برد و این کار را تا شش‌ماهگی‌شان که از آب و گل در‌آمدند، انجام می‌داد که من نگرانی‌هایم رفع شود.کدام خواهری برای خواهرش از این کار‌ها می‌کند؟ این‌طور همسایه‌ها از خواهر به آدم نزدیک‌ترند.

او می‌گوید: سر کوچه همسایه‌ای داریم که به‌تازگی تصادف کرده‌اند و چهارعضو یک خانواده دچار مصدومیت شده‌اند و فقط فرزند کوچکشان آسیب ندیده است. شهربانو خانم و  همسایه‌های دیگر هر روز به آن‌ها سر می‌زنند و برایشان غذای گرم می‌برند و هر کاری که بتوانند برای آن‌ها انجام می‌دهند که نزدیک عید مشکلی نداشته باشند و کار‌های دم عیدی‌شان روی زمین نماند.

همین یکی‌دو روز پیش بود که همه همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع شدند و برایشان خانه‌تکانی کردند، به همان دقت و نظافت خانه خودشان. در این کوچه آدم سن‌وسال‌دار و نیازمند کم نیست، اما همسایه‌ها به نوبت خانه‌های آن‌ها را نظافت می‌کنند.

 

 آش‌های دورهمی و ساعت‌ها کوه‌پیمایی

«همسایه باید شریک درد و شادی همسایه‌اش باشد. اگر فقط در شادی‌هایش سهیم باشد که دیگر همسایه نمی‌شود! باید مثل سایه روی سر همسایه باشیم و مثل چتری امن او را از گزند مشکلاتی که دچارشان می‌شود، حمایت کنیم. خدا را شکر که تا‌کنون این رسم در کوچه ما برقرار بوده است.»

شهربانو آدینه محمدزاده این‌ها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: در سال‌هایی که بر زندگی ما در این کوچه گذشته است، گاهی آش درست می‌کنیم و همه همسایه‌ها را دعوت می‌کنیم و چند‌ساعتی را دور هم هستیم و انس و مودتمان بیشتر می‌شود. گاهی قرار می‌گذاریم و چند‌نفری به کوه‌های انتهای کوچه می‌رویم و ریه‌هایمان پر از انرژی با‌هم‌بودن می‌شود.

اغلب همسایه‌ها با هم خوبیم. سی‌سال است اینجاییم. وقتی که ما آمدیم اینجا، همه کوه بود و  آب و برقی وجود نداشت و با همه سختی‌هایش در‌کنار هم ساختیم و مدارا کردیم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44